جدول جو
جدول جو

معنی کلخ ها - جستجوی لغت در جدول جو

کلخ ها
(کُ)
ساکنان ولایت کلخید که تابع شاهنشاهی داریوش بزرگ بوده است. (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 692). و رجوع به کلخید وتاریخ ایران باستان صفحات 691 و 1087 و 1088 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ لِ پُ تِ)
دهی از دهستان کلیایی است که در بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 195 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی از دهستان درونگر بخش نوخندان شهرستان دره گز است و 304 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان دروفرامان است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 352 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مُ لُ)
مردمی بودند یونانی که در درون اپیر نزدیک دریاچۀ پئوم بونی یا ژانین سکنی گزیده بودند. (از ایران باستان ج 2 ص 1212 و 1213). مردم اپیر (بخشی از سرزمین یونان) که قلمرو قدرتمندی را در 430- 350 قبل از میلاد به وجود آوردند. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ / لِ)
آدمی که حالش بهم خورده و از حال طبیعی خارج شده و در حقیقت سرش را به جای پایش گذاشته باشد. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). رجوع به کله پا شدن شود
لغت نامه دهخدا
(کُ لَ / لِ)
در اصطلاح نجاران، پایه های چفته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
فرقه ای از فلاسفۀ یونان که بوسیلۀ ’آنتیس تن’ یکی از شاگردان سقراط پایه گذاری و سپس بوسیلۀ دیوژن (دیوجانس) مشهور گردید و شهرت آنان بدین نام ازجهت تحقیر تمام روابط اجتماعی و پیش گرفتن یک زندگی بسیار بدوی و عادت به سرزنش و خرده گیری از مردم کوی و برزن بود که با سگان مشابهت داشتند. (از لاروس). مرحوم فروغی. آرد: یکی از شاگردان سقراط انتیس طینس نام، احوال و شیوۀ زندگانی استاد را پیشنهاد خود ساخت ولی راه مبالغه رفت. غایت وجود را فضیلت و فضیلت را در ترک همه تمتعات جسمانی و روحانی دانست و مؤسس سلسله ای از حکما شد که ایشان را کلبی می گویند به سبب آنکه گفتگوهای انتیس طینس در محلی از شهر آتن واقعمی باشد که بمناسباتی آن را سگ سفید می خواندند و نیز به سبب اینکه پیروان او در شیوۀ انصراف از دنیا و اعراض از علائق دنیوی چنان مبالغه کردند که از آداب و رسوم و معاشرت و لوازم زندگانی متمدن دست برداشته حالت دام و دد اختیار نمودند با لباس کهنه و پاره و سر و پای برهنه و موی ژولیده مانند درویشان میان مردم می رفتند و در گفتگو هرچه بر زبان می گذشت بی ملاحظه می گفتند بلکه در زخم زبان اصرار داشتند و به فقر و تحمل رنج و درد سرافرازی می کردند و همه قیود و حدودی که مردم در زندگانی اجتماعی به آن مقید شده اند ترک کرده حالت طبیعی را پیشنهاد خود ساخته بودند. فرد کامل این جماعت دیو جانس است که حکایات بسیار از رفتارو گفتار او نقل کرده اند از جمله اینکه در ترک اسباب دنیوی کار را بجائی رسانید که درخم منزل کرد... (سیر حکمت در اروپا ج 1 ص 42). و رجوع به دیو جانس شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان لاور کبکان است که در بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع است و 153 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کَ هَُ)
دهی از دهستان ارنگه است که در بخش کرج شهرستان تهران واقع است و 156 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
آدمی که حالش بهم خورده و از حال طبیعی خارج شده و در حقیقت سرش را بجای پایش گذاشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع بندپی واقع در منطقه ی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
جوی آب، آب راهه، آب راهه ی بین منازل
فرهنگ گویش مازندرانی
عصاره کش، دستگاه شیره کشی از مواد گیاهی
فرهنگ گویش مازندرانی
از بازی های مردم کوه نشین استتعداد بازیکنان معمولا بیش از
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که پایش معیوب است چلاق
فرهنگ گویش مازندرانی
کارگاه ابریشم بافی
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی با گردو
فرهنگ گویش مازندرانی